دانلود رمان عقد اجباری
خلاصه رمان عقد اجباری
اجبار، اجبار و اجبار…
چقدر از این کلمه ی پر از تحمیل و عذاب متنفر بودم!
دوست داشتن اجباری، ازدواج اجباری!
مگه میشد عمری رو با کسی سر کرد که میون میلیون ها رگ و موی رگ یکیشون راضی به وجودش نیست؟!
کاش میشد فرار کرد، کاش جرات فرار از اون مخمصه رو داشتم!
عقد اجباری، دوست داشتن اجباری! این دیگه چه صیغه ای بود!!!
قسمتی از رمان
-پاشو برو صورتت و بشور، با این چشمهای پُف کرده میخوای جلوشون بیای؟
بی روح به مادرم نگاه کردم.
– چه اهمیتی داره؟
– این خواستگار برای آقاجونت خیلی مهمه، نمی خوای که پدرت خجالت زده باشه، هرکی این صورت تو رو ببینه فکر
می کنه به زور مجبورت کردیم.
با بغض گفتم:
-مگه مجبورم نکردین؟
مادرم عصبی شد.
-ترمه خیلی حرف میزنی، پاشو دختر، تا نیم ساعت دیگه لباس پوشیده، دستی به سر و رو کشیده توی هال باشی وگرنه خودم میام تنت میکنم.
مادرم با غیض و غضب در و محکم بهم کوبید و رفت. هرچی میخواستم لجبازی کنم، می دونم که شرایط
رو برام سخت تر می کردن و بیشتر عذابم می دادن، آرزوهای خودم برباد رفته می دیدم و
کاری از دستم برنمی اومد. ندیده از شخصی که قرار بود به
خواستگاریم بیاد متنفر بودم، اون باعث این حالم بود، چه خواسته چه ناخواسته!
با حال نزار باید خودم رو آماده می کردم، بالاخره بعد از چند ساعت از اتاقم بیرون زدم، از هال گذشتم و به سرویس
بیرون رفتم، چشمهام خیلی ورم داشت، توی اینه با دیدن صورتم دلم به حال خودم سوخت.
چند بار به صورتم آب زدم. وقتی به اتاقم برگشتم لباسهامو روی تخت اتو کرده دیدم
رو به روی آینه ایستادم و دور چشمام کمی پنکک زدم تا قرمزیشونو کم تر کنه
تنها وسیله ی آرایش من همین پنکک مسخره بود که الان به کارم اومد
لباسامو پوشیدم و روی تخت نشستم تا این زنگ بی صاحاب و بزنن.
تعداد مشاهده: 36 مشاهده
فرمت فایل دانلودی:
فرمت فایل اصلی: pdf
تعداد صفحات: 1186
حجم فایل:4,219 کیلوبایت